جناب حجة الاسلام و المسلمين محمود رجبى چهره اى آشنا، صميمى و متواضع و از جمله استادان ممتاز و قرآن پژوهان حوزه علميه و مدير گروه «علوم قرآن و تفسير» در «مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(ره)» است كه از سال 1344 تاكنون در حوزه علميه قم مشغول به تحصيل، تحقيق و تدريس مى باشد. ايشان پس از اتمام سطح حوزه در دروس خارج فقه و اصول، از محضر استادان بزرگوارى همچون مرحوم حاج شيخ مرتضى حائرى(ره)، مرحوم آية الله حاج شيخ كاظم تبريزى و آية الله وحيد خراسانى و آية الله مؤمن قمى بهره مند گرديد. در كنار دروس حوزوى، به دليل احساس نياز و نبوغ سرشار و با برنامه اى منظم و هدايت شده، به سمت علوم روز كشيده شد و پس از آشنايى با حضرت آية الله مصباح يزدى ـ دام عزه ـ به اشاره معظمٌ له، دوره هفت ساله «مؤسسه در راه حق» را با موفقيت سپرى نمود. با تأسيس «دفتر همكارى حوزه و دانشگاه»، در گروه علوم اجتماعى آن دفتر و نيز در «بنياد فرهنگى باقرالعلوم(ع)» و سپس در «مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(ره)» مسؤوليت گروه «علوم قرآن و تفسير» را عهده دار شد. به توصيه استاد مصباح ـ دام عزه ـ از سال 1348 به تدريس و از سال 1352 به پژوهش و تدريس در زمينه علوم قرآن و تفسير روى آورد و از سال 1361 ارتباط نزديك و مستمرى با دانشگاه برقرار كرد و در دانشگاه هاى تهران، شهيد بهشتى، علاّمه طباطبايى و علوم پزشكى به تدريس مشغول گرديد. اينك ايشان از جمله اعضاى شوراى بررسى متون درسى و رئيس كميته علوم اجتماعى مى باشد كه به بررسى و نقد علمى و ارزشى متون و منابع درسى دانشگاهى مى پردازد.
جناب استاد بيش ترِ عمر با بركت خود را در هدايت، راهنمايى و مشاوره طلاب و دانشجويان جوان سپرى نموده و به تدريس اشتغال داشته، اما آثار ماندگار و ارزشمند متعددى نيز از ايشان به زيور طبع مزين گشته است كه مواردى از آن عبارت است از:
1. چند درس درباره ايدئولوژى اسلامى با همكارى آقايان محمدى عراقى و اكبر ميرسپاه; 2. چند درس پيرامون شناخت قرآن با همكارى محمدى عراقى و اكبر ميرسپاه; 3. ترجمه كتاب ريشه هاى عقب ماندگى و ضعف مسلمين، نوشته سميع عاطف الزين; 4. درآمدى بر جامعه شناسى اسلامى با همكارى چند تن از استادان حوزه و دانشگاه; 5. تاريخچه جامعه شناسى با همكارى محمدى عراقى و اكبر ميرسپاه; 6. مبانى جامعه شناسى با همكارى محمدى عراقى و اكبر ميرسپاه; 8. تهيه و تدوين معارف قرآن، قرآن شناسى، اثر استاد علاّمه مصباح يزدى; 9. انسان شناسى; 10. شناخت قرآن.
علاوه بر اين، ايشان بر اجراى ده ها طرح پژوهشى و راهنمايى و مشاوره بيش از پانزده رساله در حوزه هاى علوم اجتماعى و علوم قرآن و تفسير نظارت داشته كه همگى دفاع شده است. آنچه در پى مى آيد حاصل مصاحبه با ايشان در زمينه معرفى رشته «علوم قرآن و تفسير» در «مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(ره)» و پيشينه آن و نيز نقش قرآن و قرآن پژوهان در جامعه امروز و مباحثى حول اين موضوعات است كه آن را به قرآن پژوهان اهل معرفت تقديم مى داريم. معرفت
دومين گروه علوم قرآنى پس از دوره عمومى حجم قابل توجهى از بحث هاى تفسيرى و علوم قرآنى و ديگر علوم مرتبط با آن مثل درايه و اديان بزرگ جهان و بررسى تطبيقى عهدين و قرآن را گذراندند، مواددرسى اين دوره ازنظركمى و كيفى بيش از دوره آموزشى كارشناسى و كارشناسى ارشد رشته علوم قرآن در دانشگاه بود. اين گروه پايان نامه ى خود را نوشتند و وارد كار تحقيق شدند. اولين كار تحقيقى اين گروه «بررسى آيات مربوط به زن در قرآن» بود كه شروع به بررسى آيات و تهيه مقالاتى در اين زمينه كردند كه هنوز هم ادامه دارد.
سومين گروه علوم قرآنى نيزدوره كارشناسى و كارشناسى ارشد را گذرانده و مشغول نوشتن و دفاع از پايان نامه هايشان هستند.
چهارمين گروه علوم قرآنى اكنون مشغول تحصيل هستند، و تقريباً واحدهاى مقطع كارشناسى را تمام كرده اند و واحدهاى كارشناسى ارشد را مى گذرانند.
پنجمين گروه علوم قرآنى اكنون مقطع كارشناسى را مى گذرانند و سال دوم تحصيلشان است. از اين پنج گروه، بعضى افراد فارغ التحصيل گرديده و جذب نهادهاى اجتماعى شده و مشغول فعاليت اند، بعضى هم جذب بخش پژوهش مؤسسه شده و مشغول تحقيق اند و برخى هم عضو هيئت علمى آموزش و به تدريس و تحقيق مشغول هستند.
باز به خاطر دارم كه در همان دوران، كه برايمان زبان انگليسى مى گذاشتند، مكرّر بزرگوارانى مثل آية الله مصباح يا جناب آقاى دكتر احمدى مى آمدند كه ما را توجيه كنند كه زبان ضرورت دارد. فضاى حوزه طورى بود كه خواندن زبان كار لغوى تلقى مى شد. به هر حال ما مى بينيم كه آن مواد درسى و دوره ها چه قدر ضرورت داشته است. بنابراين، چه مواد درسى و چه نظام درسى و چه كارهاى جمعى در پژوهش ضرورى و موفق بوده است. اكنون بحمدالله كارهاى جمعى نسبتاً زياد است يا برنامه هاى منظم درسى زياد است، ولى در آن مقطع، اين ها كارهايى بسيار بديع و آينده نگرانه بود كه حضرت آية الله مصباح مد ظله العالى برنامه ريزى كرده بودند، نيازهاى آينده را مى ديدند و چنين برنامه هايى را اجرا مى كردند، همين طور كارآموزى تحقيق، ما در نظام حوزويمان، حداكثر چيزى كه داشتيم تقريرات درس استاد بود كه كسى آن ها را بنويسد و به استاد ارائه دهد و اگر او وقتى داشته باشد، آن ها را ببيند و نظارتى بكند. ولى مؤسسه افراد را موظف مى كرد كه تقريرات دروس را بنويسند و جزوه ها را بياورند تا استاد ببيند و تذكرات لازم بدهد. يادم هست كه آية الله مظاهرى جزوات درس فقه ما را مى ديدند و راهنمايى مى كردند. اين در كنار كارآموزى تحقيق و بحث هاى فلسفى و قرآنى ديگرى بود كه در حوزه اصلاً وجود نداشت، نظام آموزشى خاصى ناظر به نيازهاى زمان و همراه با آينده نگرى و تا حدى متناظر با دروس دانشگاهى و علوم انسانى جنبه ديگرى بود كه سابقه نداشت. چنين برنامه هايى در آن موقع كه مؤسسه شروع به كار كرد براى خود ما هم تازگى داشت،دروس علوم انسانىـ جامعه شناسى، روان شناسى، اقتصاد، حقوق و علوم سياسى ـ بخوانيم. اين ها چيزهايى بود كه آن موقع در حوزه مطرح نبود و در مقطع خودش، بسيار ارزشمند بود. و فقط در مدرسه حقانى به صورت بسيار كم رنگ ترى وجود داشت; زيرا در آن جا تكيه بر آموزش دروس حوزوى بود. دليل روآوردن بنده هم به رشته جامعه شناسى تا حدى اين بود كه ما در دوره خودمان كه جامعه شناسى را در «مؤسسه در راه حق» نزد اساتيد مى خوانديم، چون درسى را كه مى گرفتيم ما را اقناع نمى كرد، بنده و جناب آقاى محمدى عراقى و جناب آقاى ميرسپاه يك كتاب جامعه شناسى را در نظر گرفتيم و مباحثه كرديم. اين كار موجب شد كه ما به اين رشته علاقه مند شويم و زمينه هاى كار را فراهم كنيم.
بنابراين، «اين برنامه ها در مقطع خاص خودشان مفيد بلكه بديع بوده اند» ولى ضرورت دارد كه هر سال ما در برنامه ها تجديد نظر كنيم، نقاط ضعف اش را بكاهيم، نقاط قوّت اش را تقويت كنيم تا بتوانيم پا به پاى تحولات و نيازها، هم دانش پژوه را تربيت كنيم و هم در عين حال، برنامه ها متناسب با زمان پيشرفت كند و پژوهش هايمان متناسب با نياز زمان باشد. در عين حال، تأكيد مى كنم كه نبايد اين تحولات زمينه سطحى شدن و از بين رفتن كيفيت و اتقان بحث ها را فراهم كند. بايد بيش از همه، دغدغه اين را داشته باشيم كه نيرويى تربيت كنيم كه از نظر علمى، قوى باشد، از نظر دقت و موشكافى، حساس باشد و در عين حال، به نيازهاى زمان خودش هم توجه داشته باشد و از اعتدال و معنويت هم برخوردار باشد. اگر اين مجموعه در نظر گرفته شود، برنامه ها مطلوب خواهد بود.
محور ديگرى كه در برنامه ريزى مندرج است و به دليل اهميت آن، جداگانه مطرح و مورد نظر است اين است كه دانش پژوهان در طول دوران تحصيلشان، توانمندى براى كارهاى تحقيقى را پيش از نوشتن پايان نامه تا حد مطلوبى به دست آورند; اين گونه نباشد كه اولين تجربه تحقيق و نگارش و تدوين آنان پايان نامه شان باشد. به همين منظور، برنامه هايى را پيش بينى كرده ايم، در اين زمينه با استادان دروس هم مشورت خواهيم كرد تا متناسب با مجموعه شرايط دانش پژوهان، تحقيقات مرحله به مرحله به آن ها ارائه شود تا انگيزه هاى لازم براى دانش پژوهان ايجاد شود كه براى تحقيقات پيش از مرحله پايان نامه وقت بگذارند. بحمدالله، در گروه علوم قرآنى چهارم ما چنين برنامه اى را تدارك ديده ايم تا كارهاى تحقيقى را انجام دهند، هم به عنوان تحقيق عملى درس خود و هم زمينه ها را فراهم كرده باشيم كه اگر كار را به صورت جدّى انجام دهند زمينه نشر آن فراهم باشد. همين امر موجب مى شود تا افراد كار تحقيق را جدّى بگيرند، جلسات راهنمايى و مشاوره هم برايشان گذاشته ايم و صرف نظر از اوقاتى كه بنده در خدمتشان هستم، پيش بينى شده كه برخى از ديگر استادان نيز با آن ها جلساتى داشته باشند تا بتوانند ان شاءالله كار را با بصيرت و با مشكلات كم تر به نحو مطلوب انجام دهند.
محور ديگرى كه پيش بينى شده اين است كه براى فارغ التحصيلانى كه مقطع كارشناسى ارشد را طى كرده اند، دوره دكترا برگزار شود كه ان شاءالله آزمون آن در مهر ماه امسال برگزار مى شود و براى نيمه دوم سال، كلاس هايشان شروع خواهد شد. كسانى كه در اين آزمون موفق شوند مقطع دكترى را طى خواهند كرد و براى كسانى كه به هر دليلى به شركت در آن تمايل نداشته باشند يا موفق نشوند برنامه ريزى شده است كه در زمينه هاى مشخص به تحقيق بپردازند و تا حدى كه امكان داشته باشد، تدريس كنند، در خود مؤسسه يا در جاهاى ديگرى كه بحث هاى قرآنى تدريس مى شود. در زمينه ترجمه هم اگر فعاليت يا علاقه اى دارند كتاب هايى را شناسايى خواهيم كرد كه در اين زمينه كار كنند. سعى ما اين است كه افرادى كه اين جا دوره اى را مى گذرانند، چون هم خودشان وقتى را سپرى كرده اند و هم مؤسسه سرمايه گذارى كرده است، به بهترين وجه، در حد توان افراد و متناسب با علايق آن ها از وجودشان استفاده شود.
همچنين پيش بينى شده است كه اگر شركت كنندگان به تعداد كافى بودند، دو گرايش ايجاد كنيم، و بتوانند موضوع پايان نامه يشان را هم از همان آغاز مشخص كنند و در عمل، محققانى كه فارغ التحصيل مى شوند در دو زمينه مورد نياز، و ضرورى، تربيت شوند: يكى مبانى و روش تفسير و فهم قرآن كه بحث تفسيرگرايى تأويلى (هرمنوتيك) مرتبط با اين گرايش است و نياز امروز ماست و ديگرى هم بحث هاى علوم قرآنى است كه تصور مى كنم با همه تحقيقاتى كه انجام گرفته است، هنوز نيازمند تحقيق و بررسى است. البته تفسير موضوعى هم ضرورت دارد كه گرايشى ويژه آن داشته باشيم كه در دوره هاى بعدى پيش بينى مى شود.
معرفت: نيروهايى كه در رشته علوم قرآنى تربيت مى شوند چه توانايى هايى دارند و كجا مى توانند فعاليت كنند؟
حجة الاسلام رجبى: چون برنامه آموزشى گروه به گونه اى تنظيم شده است كه گروه هم به تحصيل و هم به تحقيق بپردازند، بنابراين هم در زمينه تحقيق و هم تدريس، آن ها مى توانند فعاليت كنند و با توجه به اين كه بر خلاف برنامه رشته دانشگاهى علوم قرآن و حديث، بخش قابل توجهى از مباحث اين رشته در مؤسسه، مباحث تفسيرى است علاوه بر تدريس و تحقيق در علوم قرآن مى توانند در تفسير موضوعى و ترتيبى هم تحقيق و تدريس داشته باشند. البته توان و علايق افراد مختلف و در اين خصوص مؤثر است. علاوه بر اين، افرادى از گروه ها كه توان مديريت علمى يا پژوهشى دارند در طول دوره شناسايى مى شوند به اين صورت كه نيروهايى كه در زمينه مديريت و اداره يك بخش موفقيت دارند، زمينه ها را فراهم كنيم تا اين نيروها را در ضمن دوره آموزشى و پژوهشى به برخى از كارهاى مديريتى بگماريم. در حال حاضر، از نيروهاى دوره هاى پيشين، بعضى در نهاد نمايندگى ولىّ فقيه در دانشگاه ها مسؤوليت پذيرفته اند، بعضى در سازمان تبليغات، برخى در جهاد و برخى در خود مؤسسه مديريت بخشى را بر عهده گرفته اند و كارهاى پژوهشى يا آموزشى يا فرهنگى را سرپرستى مى كنند و بحمدالله موفق هم بوده اند و در زمينه كارى خود توانمندى نشان داده اند. بنابراين، ما افراد را مقيّد نمى كنيم كه حتماً بمانند; اگر ببينيم در جايى از عهده كارى برمى آيند و موفقيت آن ها در آن زمينه بيش تر است و جامعه و نظام به وجود آن ها در آن زمينه نياز دارد راه را باز مى گذاريم كه خدمت كنند، البته اولويت ها را در نظر مى گيريم.
مسأله ديگر، كلان بودن پروژه هاى تحقيقى بود كه در دراز مدت به نتيجه مى رسد وبخش هاى مختلف رابه هم وابسته مى كند و محققان در طول دوره خسته مى شوند. چنين پروژه هايى دست كم در مراحل اوليه تحقيق براى محققان مناسب نيست و هم اكنون در طرح هاى پژوهشى اين نكته رعايت مى شود و شايد پروژه هاى درازمدت در مؤسسه در كل طرح هاى پژوهشى به تعداد انگشتان يك دست نرسد.
مسأله سوم، فرصت كم مديران گروه ها و اساتيد گروه هاى آموزشى است كه نمى توانند سرمايه گذارى لازم را براى شاگردان بكنند و دانش پژوه را در دوره تحصيلى تربيت كنند; به گونه اى كه با نوشتن پايان نامه راهكارهاى تحقيق را به خوبى فراگيرند و به كار بندند. در اين زمينه نيز چاره انديشى هايى صورت گرفته است. البته اين مشكل به دليل وابسته بودن به مجموعه شرايط اجتماعى ـ فرهنگى ونظاير آن،كاملاً دركوتاه مدت قابل اجتناب نيست.
مسأله چهارم، به دليل بى سابقه بودن اين برنامه هاى آموزشى در درون حوزه و تجربه نخستين بودن، در گذشته برخى برنامه ها واقع بينانه نبوده است و به دليل كمبود فرصت، كارشناسى لازم در آن ها صورت نگرفته و به دليل لزوم رعايت برخى از مقررات نظام آموزش عالى در مقطع كنونى مشكلاتى وجود داشته كه براى اين ها نيز چاره جويى هايى صورت گرفته و برخى از آن ها در دست اجرا است. كمبودهاى اطلاع رسانى، كمبود در زمينه فراگيرى راهكارهاى عملى و راهبردهاى نظرى آموزش ها و تحقيقات، فقدان توان شناسى دانش پژوهان در طول دوره آموزشى از سوى مديران گروه ها و مؤسسه و نبودن كارگاه هاى پژوهشى به صورت مطلوب و جامع برخى ديگر از مشكلات است كه تا حدى در جهت رفع آن ها تلاش شده ولى نيازمند تلاش درخور و جدى است. هر برنامه نوپايى اولين مشكل اش اين است كه چون راهى طى نشده را در پيش رو دارد و كارهايش با تجربه و خطا همراه است، بايد توجه كند كه راهى را كه مى رود، ممكن است مشكلاتى داشته باشد; بايد آن ها را شناسايى كند و چنين شهامتى داشته باشد كه اگر مسيرى را رفت و فهميد اشتباه است باز گردد. ما هم در طول اين دوره، تجربه و خطا داشته ايم. از اين رو، در برنامه هاى آموزشى تحول ايجاد كرده ايم; شكل و طول دوره ها با گذشته تفاوت پيدا كرده است. از نظر آموزش هم براى گروه آغازين، پس از دوره عمومى مؤسسه چيزى بيش از آن دوره آموزشى نگذاشتيم; تصور مى كرديم با توجه به معلومات حوزوى قابل توجهى كه طى چند سال درس خارج، آقايان اندوخته اند، در اين مقطع نيازى به دوره هاى آموزشى ديگرى نيست. ولى در مراحل بعدى، به اين نتيجه رسيديم كه بعضى از مواد درسى ضرورت دارد آموزش داده شود. البته بخشى از تغييرات در مواد درسى هم به دليل تحولاتى است كه در زمينه هاى علمى و فرهنگى جامعه ما پديد آمده و معلول خطاى ما در گذشته نيست. در آن مقطعِ زمانى، بسيارى از مباحث و شبهاتى كه در فضاى علمى امروز مطرح است وجود نداشت. در حال حاضر، با توجه به تحولات جديدى كه به وجود آمده است، ضرورى ديديم كه مواد درسى ديگرى نيز در برنامه درسى گروه گنجانده شود. بنابراين، در برنامه، نواقصى وجود داشته كه از آن ها كاسته شده است. اكنون راه تا حدى براى ما روشن تر شده است.
بد نيست به مشكلات عام هم اشاره شود مشكل ديگرى كه ما در آن مقطع داشتيم اين بود كه چون كار، كارِ نويى بود، انگيزه براى گذراندن اين دوره با مدت زمانى كه مى برد، كم تر و علاقه به دروس حوزوى بيش تر بود; همه مى خواستند فقه و اصول ياد بگيرند و طبيعى بود كه ما بايد در گزينش افراد و برگزارى برنامه ها، سهل مى گرفتيم و با توجه به شرايط آن موقع، سخت گيرى مناسب نبود. اما دوره هاى بعدى با قدرى سخت گيرى همراه بوده است. همچنين در آن موقع، ما مقطع بندى نداشتيم; يك دوره شش، هفت ساله بود و تمام مى شد; پيش بينى براى اين كه هر دوره سه مقطع كارشناسى، كارشناسى ارشد و دكترى داشته باشد وجود نداشت و اين يك نقص بود به مرور زمان، برطرف شد. در مرحله بعد مشكلى كه وجود داشت اين بود كه افراد وقتى دوره كارشناسى را مى گذراندند، دروسى كه مبانى عقيدتى و فكرى آن ها را طبق بينش اسلامى تأمين مى كرد زياد بود; بحث هاى معارف قرآن در حجم وسيعى به آن ها بينش هاى قرآنى مى داد، بحث هاى فلسفه اسلامى بنيان هاى فلسفى و عقلى شان را استوار مى كرد و به طور كلى، انس آن ها با مبانى فكرى اسلامى زياد بود. در مقطع هاى بعدى هم كه اين دروس به پايان مى رسيد، حجم زيادى از آراء و نظريات دانشمندان علوم انسانى براى افراد مطرح مى شد و بحث هاى دينى بسيار كم رنگ و به تعداد محدودى ارائه مى شد. در اين رشته ها، لازم بود آرائى كه مطرح مى شود از ديدگاه اسلامى نقد گردد كه اين كار، هم تحقيق درازمدتى را مى طلبيد و هم استادانى كه علوم را تدريس مى كردند توانمندى نقد از منظر دينى را نداشتند. بنابراين چنين كارى ممكن نبود. اما راه چاره اى كه وجود داشت اين بود كه در كنار مواد درسى، مانند دوره اول ـ يعنى دوره كارشناسى كه بخشى از مواد دينى در آن ارائه مى شد ـ ميزان مواد دينى را افزايش دهيم; يعنى دروس دانشگاهى درجاى خودش محفوظ بماند وبخشى از مواد حوزوى، كه مكمّل دوره هاى قبلى است و در عين حال ناظر به مباحث امروزى مى باشد، به آن افزوده شود. در رشته هاى ديگر، اين مواد افزوده شد، در رشته علوم قرآنى هم اين دروس را در برنامه گنجانديم تا تعداد واحدهاى همه رشته هامتعادل شود و در عين حال، فرصت مغتنمى هم بود كه بعضى از مواد را، كه به نظرمان ضرورى مى رسيد در دوره باشد ولى به دليل محدوديت واحدها در برنامه گنجانده نشده بود، اضافه كنيم. اين هم مشكلى بود كه برايش چاره انديشى شد.
بخش تحقيقات در دوره هاى قبل، چندان فعال نبود. از يكى دو سال پيش، بحمدالله، اين بخش فعال شده و اين نقص هم برطرف شده و براى برنامه ريزى پژوهشى و آموزشى گروه، همان گونه كه در ديگر نظام هاى آموزشى و پژوهشى مرسوم است كه هر گروهى شوراى علمى دارد كه برنامه ها و طرح هاى پژوهش و آينده گروه در آن جا بررسى مى شود و نسبت به آن ها كارشناسى لازم صورت مى گيرد، در اين جا نيز اين كار اخيراً شروع شده و در گروه ها،ازجمله در گروه علوم قرآنى، شوراى علمى تشكيل داده ايم تا با برگزارى جلسات، طرح هايى كه مى خواهد به مرحله اجرا در بيايد، كارشناسى دقيق شود و راه كارهاى مناسبى براى آن ها تعيين گردد.
البته طبيعى است كه امروزه بازار رقابت زياد است; مراكز متعددى چه در حوزه و چه در خارج آن نياز به محقق دارند و يكى از عواملى كه در اين زمينه نقش مؤثر دارد منابع مالى و پشتيبانى خدماتى است. ما از نظر خدمات پژوهشى ـ هر چند قبلاً مشكلاتى داشتيم، ولى الآن بحمدالله مؤسسه مشكل جدى ندارد و امكانات و خدمات پژوهشى را در حد مطلوبى فراهم كرده است. اما در جنبه هاى ديگر، ممكن است محقق براى تأمين نيازش ناچار شود كه به جاهاى ديگر رو كند. اين معضلى است كه در تمام كشور وجود دارد، شايد در كشورهاى ديگر هم باشد كه مشكلات اقتصادى و بالا رفتن هزينه و سطح زندگى، قناعتى را كه در پنجاه سال پيش وجود داشت از بين برده است. اما نكته اى كه وجود دارد اين است كه چون مؤسسه حوزوى است و مى خواهد صبغه حوزوى بودن خود را حفظ كند، بر دو نكته تأكيد دارد: يكى انگيزه هاى معنوى افراد است تا در اين بحران، به دليل معضلاتى كه پيش مى آيد انگيزه هاى الهى افراد تضعيف نشود و اين جا هم مانند بعضى جاهاى ديگر مسابقه دريافت بيش تر و امثال اين وجود نداشته باشد و افراد فقط جاذبه هاى مالى برايشان مطرح نباشد، و يا اين جنبه جنبه اصلى نشود.
استاد معظّم، آية الله مصباح مد ظله العالى، مكرر مى فرمايند: ما بايد احساس وظيفه اى بكنيم و بدانيم كه ما سرباز امام زمان هستيم و بايد در برابر امام زمان(ع) پاسخ گو باشيم و اين بايد انگيزه اصلى ما باشد. اگر اين انگيزه اصلى ما نباشد، سمت و سوى تحقيقات، نوع تحقيقات و نوع آموزش ها در راستاى هدف هاى متعالى انسان نخواهدبود. اين بلايى است كه كشورهاى غربى كم و بيش دچارش هستند و جامعه، هم تا حدى دچارش شده است. بنابراين، بايد سعى كنيم انگيزه الهى داشته باشيم. نكته دوم اين كه بايد ضوابط قانونى و شرعى را نيز رعايت كنيم; كارى نكنيم كه برخلاف مقررات باشد.البته طبيعى است كه رعايت مقررات و حفظ انگيزه هاى معنوى براى ما مشكلاتى پيش مى آوردكه چون اين دو نكته براى ما بسيار مهم است، مشكلات را تحمل خواهيم كرد.
دوره هاى كارآموزى پژوهشى نيز به نظر ما ضرورت دارد; عزيزانى كه دوره ها را مى گذرانند، در عين حال كه تلاش مى شود تا با نگارش و تحقيق آشنا شوند، به نظر مى رسد كه حتى پس از نگارش پايان نامه ها هم نياز به شركت در كارگاه هاى پژوهشى دارند. بنابراين، شبيه آنچه در دانشگاه ها مرسوم است، اما قدرى حساب شده تر و دقيق تر اين كار بايد انجام گيرد. اين نوع كارگاه پژوهشى را در نظام قديم حوزوى داشتيم; استادان ما در گذشته، به دليل اين كه شاگردانشان محدود بود و با آن ها انس و ارتباط زيادترى داشتند، گاهى استاد غير از درسى كه مى گفت، يك فرع علمى را هم مطرح مى كرد و از طلبه نظر مى خواست و ديگرى آن را نقد مى كرد و در نهايت، استاد بحث را هدايت مى كرد. آن ها به اين وسيله، شيوه استاد را فرا مى گرفتند و خودشان وارد گود مى شدند. بنده و دوستان ديگرمان در اولين دوره آموزشى مؤسسه با تدبير استاد بزرگوار آيت الله مصباح مدظله العالى چندين نوبت كارگاه پژوهشى ـ كه واژه آن را نمى پسندم ولى چون براى دانش پژوهان ما گوياست به كار مى برم ـ داشتيم و بسيار مؤثر بود. اما اكنون با توسعه حوزه و كلاس ها، اين كار صورت نمى گيرد. به نظر مى رسد كه بايد در اين زمينه نيز برنامه ريزى شود كه گروه هايى كه فارغ التحصيل مى شوند، زير نظر يكى از استادان باتجربه، تحقيقاتى انجام دهند و اين شيوه را ادامه دهند. اين تجربه اى است كه در بعضى جاها انجام گرفته موفق هم بوده است. اگراين برنامه انجام شود،افرادبه حد خودكفايى در تحقيق مى رسند. در تدريس هم مى توان اين كار را انجام داد: استاد ورزيده اى بيايد و جمعى محدود را در جلسات هفتگى گرد آورد; آن ها تدريس كنند و نقاط ضعفشان را بگويد، شيوه تدريسشان را ارزيابى كند، تمرين نمايند و روش تدريس نظرى و عملى را فراگيرند تا در تدريس موفق باشند. اين نوع كارها آن گونه كه در دانشگاه به صورت محدود و در زمان كوتاه انجام مى گيرد، موفقيت كامل ندارد; بايد تداوم داشته باشد تا به نتيجه مطلوب برسد.
در بعد اخلاقى هم همين طور است. در زندگى فردى و اجتماعى، تمايلات سركش انسان به طور طبيعى شكوفا مى شود. و تمايلات انسانى نياز به تلاش آگاهانه دارد. اگر در پرتو تعاليم انبياء: از جمله تعليمات قرآن قرار بگيرد، امكان نجات دارد، وگرنه همان گونه كه در آيات فراوانى به اين نكته اشاره كرده زيان خواهد كرد:«اِنّ الاِنسانَ لَفي خُسرالاّ الّذينَ آمَنوا وَعَملوا الصَّالحاتِ»(عصر:2ـ 3); «ان الانسان خلق هلوعا اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخير منوعا الاّ المصلين.» (معارج: 19 الى 22) اين گونه تعبيرها كه به طور كلى، انسان را در مسير نادرست مى داند مگر جايى كه دست به دامان وحى شود، معنايش اين است كه انسان از نظر خصلت هاى درونى، اگر در مسير درست قرار نگيرد و در پرتو تعاليم قرآن قرار نگيرد از مسيرش منحرف مى شود. دربعد رفتارى نيزچنين است. به هر حال، از بيانات پيامبر گرامى9 و ائمّه طاهرين: ما مى توانيم و بايد استفاده كنيم ولى اعتبار آن ها و هدايت به سوى آن ها هم توسط قرآن صورت مى گيرد. به علاوه به نظر مى رسد كه قرآن نزديك ترين راه است; يعنى ما به آسانى به اين نتيجه مى رسيم كه قرآن سخن خداست، بدون اين كه نياز به بررسى هاى سندى داشته باشد. قرآن متنى است كه به اتفاق همه مسلمان ها، سخن خداست و كسى نياز به احراز اين موضوع ندارد، يك راه ميان برى است كه سريع تر انسان را به نتيجه مى رساند، همه فرق مسلمان، با همه اختلاف هايشان قرآن را به عنوان محور اسلام قبول دارند و ترديدى در آن نيست، به عنوان راهنماى عمل مى تواند مورد استفاده قرار بگيرد. اما در پذيرش روايات در ميان فرق، نظرگاه هاى مختلفى وجود دارد و نياز به بررسى هاى سندى است.
بنابراين، قرآن، هم از نظر اين كه راهى ميان بر است، هم از نظر اتفاقى كه بر اصل متن آن وجود دارد و هم به لحاظ توصيه هاى فراوانى كه به خواندن قرآن و بهره گيرى از آن شده است كه هر قدر انسان با قرآن بيش تر انس بگيرد، با صفاى باطن و با ايمان و اعتقاد، به همان ميزان به خدا نزديك مى شود، يك منبع و يك راهنماى منحصر به فرد در جهان اسلام، بلكه در جهان بشريت است و مى توان گفت كه نقش منحصربه فردى در شكل دادن معرفت دينى انسان وحيات فردى و اجتماعى او بر عهده دارد. البته هيچ گاه مقصود ازاين نكته بى نيازى از بيانات پيامبر9 و ائمه: نيست.
تو نمى دانى كه آن اشتر كجاست ليك دانى كين نشانى ها خطاست
هر كس ادعا مى كند كه قرآن مطلبى را مى گويد، بايد بتواند مستند به تعابير آن، نكات ادبى آن و قواعد محاوره اى عقلا باشد. اگر چنين شد، معنايش آن است كه روش و معيار خاصى وجود دارد و فهم قرآن ذوقى و سليقه اى نيست و در اين صورت، قرائت هاى مختلف ـ كه امروزه مطرح است ـ حرف باطلى خواهد بود. قرائت هاى مختلف به اين معنا كه هر كسى برداشتى داشته باشد و معلوم نباشد كه كدام حق است و كدام باطل يا همه حق است و همه بخشى از حق را دارند و معيارى هم براى تشخيص حق و باطل آن ها در دست نيست، اين سخن نادرستى است. اين در جايى است كه بگوييم براى فهم ظاهر و برداشت از قرآن، هيچ معيارى نداريم، هر كس طبق ذوق و سليقه اش چيزى مى گويد، در صورتى كه بحث تفصيلى و مستدل در جاى خود در كتاب هاى اصولى مطرح شده است كه استفاده از قرآن در حد اوليه اش هم بايد مستند به قواعد و اصول خاص خود باشد. منتهى هر قدر بخواهيم فهم ها عميق تر باشد، نكات و قواعد عميق ترى مى طلبد و تخصص لازم دارد; مانند هر رشته علمى ديگر كه نياز به تخصص دارد. در اين فرصت كوتاه نمى توان به دلايل نياز به تخصص در فهم آيات پرداخت; زيرا خود يك فرصت جداگانه اى مى طلبد. ولى اجمالاً چنان كه گفته شد بايد مقدمات و تخصص لازم در فهم را فراهم ساخت. تسلط به زبان عربى و قواعد ادبيات عرب، رعايت اصول محاوره عقلايى، شناسايى دقيق قراين كلام و بهره گيرى از آن ها و معيار قراردادن مطالب معتبر، فراگيرى علوم مورد نياز و شيوه استفاده از منابع تفسير و نيز شيوه و مراحل تفسير امورى است كه براى فهم دقيق آيات قرآن ضرورت دارد.
نكته ديگر اين كه ما اين معارف را بايد به صورت نظام مند ارائه كنيم. تفسير موضوعى هنوزبه تحقيق جدّى در زمينه هاى گوناگون نياز دارد. اگر بتوانيم يك نظام اقتصادى اسلامى با توجه به آيات و روايات ارائه دهيم كار بسيار مطلوبى است يا اگر بتوانيم ديدگاه هاى تربيتى قرآن را ارائه دهيم كار بسيار مهم و مفيدى براى جامعه است.اين ها يك سلسله مسائل ضرورى است كه هم بايد مبانى اش بررسى شود و هم مسائل اش. اكنون جهان اسلام چشمش به نظام ما و تحقيقاتى است كه در حوزه ها و دانشگاه هاى ما انجام مى گيرد. ما بايد پاسخ اين گونه سؤال ها را فراهم كنيم و آماده داشته باشيم، وگرنه با يكى از دو نتيجه نامطلوب مواجه خواهيم شد: يا اين تلقى پيدا مى شود كه اسلام در اين زمينه ها سخنى ندارد و يك دين اجتماعى كه پاسخ گوى نيازهاى انسان در همه زمينه ها باشد، نيست يا اين كه برداشت هاى انحرافى به نام «اسلام» ارائه خواهد شد كه هر دو به جدا شدن انسان ها از اسلام و از قرآن منجر خواهد شد. بنابراين، اين مباحث را با نكاتى كه بايد در آن ها رعايت شود و متناسب با سطوح جامعه، اعم از قشر توده مردم، جوان و نوجوانان و كودكان، به جامعه عرضه كنيم.
بنابراين، وقتى هدف گذارى مى كنيم و براى جمعى برنامه ريزى مى نماييم، برنامه بايد داراى درجات و مراتب باشد. در ترويج قرآن نيز، بايد اين گونه عمل كنيم; نكته دوم آن است كه ما مى توانيم و بايد نگرش نادرست افراد، را نسبت به قرآن عوض كنيم. به گونه اى كه به هر حدّى از معرفت و انس با قرآن كه مى رسند به آن قانع نباشند; و يكى از محورهايى كه دشمنان ما آن را هدف گرفته است تخريب بينش صحيح نسبت به قرآن و القاء بينش هاى نادرست درباب قرآن به افراد جامعه است كه يا به كلى سراغ قرآن نيايند و يا در زمينه ها و ابعاد بسيار جزيى قرآن را مرجع خود بدانند. مقصود بنده از نگرش مفهوم روان شناختى آن است كه شامل بعد معرفتى، عاطفى و ديگر مؤلفه ها است نه صرفاً بعد معرفتى آن. افراد هم بايد شناخت درست از قرآن و معارف آن داشته باشند و هم از نظر عاطفى دلبستگى خاص نسبت به قرآن داشته باشند و به قرآن عشق بورزند و ما بايد در هر دو زمينه تلاش كنيم.
بنابراين، اگر يك برنامه چند مرحله اى داشته باشيم، بهترين راه ترويج است و در كنار آن، ايجاد انگيزه براى افراد و اصلاح نگرش آن ها نسبت به قرآن. مرحوم علاّمه بلاغى مى فرمايد: در صدر اسلام، قرآن همه چيز مردم بود; هم كتاب انس شان بود، هم راهنماى عمل شان، هم معجزه پيامبرشان بود، هم متن معارف شان بود، هم منبع دين شان;( ) يعنى در هر زمينه اى كه مى خواستنداشباع شوند، سراغ قرآن مى آمدند. اگر اين حالت ايجاد شود، قرآن در همه جانفوذكردهواين بهترين شيوه ترويج قرآن است.
اما اين كه بخواهيم مسائل روزامد باشد، بايد هر مسأله اى را كه مى خواهيم ارائه كنيم در سه بعد به جنبه روزامدى آن بپردازيم: يكى آن كه قبلاً اشاره شد; سؤالاتى را كه براى مردم مطرح است مورد توجه قرار دهيم. اگر آنچه را كه براى توده مردم و اقشار مختلف از جمله قشر جوان مطرح است مورد توجه قرار دهيم، سريع جذب مى شوند; همچون تشنه اى كه آب زلال در اختيارش قرار دهيم. ولى اگر مسائل ديگرى را برايشان بگوييم جذب نمى شوند يا بسيار كم جذب مى شوند. دوم، شيوه و زبان ارائه است; ما بايد متناسب با مخاطب، پيام قرآن را ارائه دهيم; ويژگى هاى مخاطب را مورد توجه قرار دهيم و متناسب با او بنويسيم. البته ما بايد مدار و معيارمان ارائه آنچه به صلاح جامعه و مردم و نياز واقعى آنان است باشد نه خواسته هاى كاذب و نادرستى كه القا مى شود ولى ابتدا بايد زمينه سازى كنيم و احساس نياز را پديد آوريم و نيز با زبان آنان به آنان ارائه كنيم. قشر جوان چيزهايى برايش جاذبه دارد و زبانى برايش مفهوم است غير از توده مردم و زبان آن ها; همان گونه كه متخصصان هر رشته زبانى خاص دارند. بايد هر قشرى را متناسب با نيازهايى كه دارد و خصوصيات زبانى اش تغذيه فكرى كنيم.
سوم آن كه در ارائه مفاهيم و انتقال آن ها به ديگران، باز از فن آورى روز استفاده كنيم. در ارائه معارف قرآنى، نبايد فقط صرف نوشتن كتاب يا مقاله يا ارائه سخنرانى را كافى بدانيم، هم در بعد تحقيق از تكنيك ها و امكانات جديد مانند رايانه و اينترنت استفاده كنيم و هم در ارائه نتايج از فنون مختلف پيام رسانى و ارتباطات استفاده كنيم; از انواع شيوه هاى هنرى مانند شعر، داستان، تصوير، نرم افزارهاى رايانه اى و مانند آن بهره بگيريم و همان گونه كه قرآن در دفاع نظامى از اسلام مى فرمايد: «وَاَعِدّوا لَهم مااستطعتم مِن قُوَّة» (انفال: 60) در ترويج و دفاع فكرى وفرهنگى هم،بايد همه امكانات را فراهم و از آن بهره بگيريم و در هر زمينه اى از فن آورى هاى موجود استفاده كنيم و نكته ديگر در نظر گرفتن وضعيت جهانى ودشمن شناسىوترفندهاى دشمنان است. امروزه شرايط اجتماعى به گونه اى است كه ارتباطات،همه جوامع و فرهنگ ها را به هم مرتبط ساخته و به اصطلاح دهكده جهانى پديد آمده است و دشمن با برنامه هاى حساب شده قدم به قدم پيش مى آيد و حتى به نام قرآن و فرهنگ قرآنى افكار باطل و ضدقرآنى را با مغلطه كارى به مردم تزريق مى كند ما بايد ترفندهاى آن ها را بشناسيم و متناسب با آن پاسخ بدهيم.
در مرحله پايان نامه نويسى هم نسبت به انتخاب موضوع، اساتيد راهنما و مشاور و روند نوشتن پايان نامه تلاش و دقت كافى صورت پذيرد تا پايان نامه با اتقان مطلوب و رعايت استانداردهاى علمى نوشته و دفاع شود.
نكته چهارم آن است كه از تجارب علمى و تحقيقى صاحب نظران رشته به صورت جلسات علمىوكنفرانس ها تحقيقى براى گروه بهره گيرى شود و سرانجام تشويق مادى و معنوى گروه و ايجاد انگيزه هاى معنوى و الهى و فراهم آوردن زمينه براى كارورزى تحقيقى ضرورت دارد.
از سوى ديگر دانش پژوهان نيز بايد به نوآورى و خلاقيت در اين عرصه تشويق شوند و خود نيز امورى را به عنوان اصول اساسى محقق سازند. اولين اصل اساسى توجه به خدا و ائمّه اطهار:، به خصوص امام زمان(ع) است كه نقش عمده اى در موفقيت انسان دارد. تمام بزرگان ما به اين امر توصيه كرده اند، اگر در هر زمينه علمى ديگر اين شرط نقش بازى كند، در اين جا نقش منحصر به فرد دارد و فقدان آن بسيار زيانبار است و اين نقطه شروع و اولين شرط موفقيت است.
در شرح حال مرحوم علامه طباطبايى نوشته اند كه با استمداد و توجه به اميرمؤمنان على(ع) و عنايت ايشان زمينه هاى موفقيت برايشان فراهم شد و درباره تفسير شريف الميزان، اساتيد بزرگوار فرموده اند كه اين كتاب فقط با فكر نوشته نشده است، با امداد غيبى و عنايات خاصه نوشته شده است.
اصل دوم جدّيت است. گاهى به برخى از عزيزانى كه براى انتخاب رشته به من مراجعه مى كنند عرض مى كنم كه اگر به هر رشته اى وارد شويد و در آن جدّى باشيد، حتى اگر از سطح متوسط استعداد برخوردار هستيد، مى توانيد به درجات بالايى برسيد. در طول تاريخ معرفت بشرى، افرادى از اين نمونه ها داشته ايم كه گاهى اشخاص حتى ديرفهم بوده اند، ولى چون انگيزه قوى در آن ها ايجاد شده، از دانشمندان بزرگ شده اند. هيچ كارى را نبايد جزيى و بى اهميت تلقى كرد. اين درسى است كه دين به ما مى دهد. در روايات هم داريم كه هيچ عمل خيرى را هر چند كوچك باشد، كوچك نشماريد.( ) هيچ عمل ناشايستى را هم هر چند كوچك باشد، حقير ندانيد.( ) در زمينه تحقيق هم بايد هر نكته اى و هر فرصتى را جدّى گرفت. جديّت عنصر مهمى است كه در موفقيت محققان هر رشته بسيار مهم است.
اصل سوم نظم و انضباط در كارها و برنامه ريزى داشتن براى تحصيل و تحقيق است; اميرالمؤمنين، على(ع)، در آخرين لحظه هاى عمر پربركت خود در توصيه هايشان مى فرمايند: «اُوصيكم بِتقوىَ اللّهِ و نَظمِ اَمركم.»( ) از اين وصيت معلوم مى شود كه نظم نقش اساسى در كار دارد. يكى از ويژگى هاى حضرت امام; هم نظم بوده است; همان گونه كه از ويژگى هاى شهيد بهشتى، شهيد قدوسى و حضرت استاد مصباح نظم ويژه اين بزرگواران است; اين عاملى است كه در موفقيت بسيار نقش دارد، و علاوه بر اين كه در ديگران هم مؤثر واقع مى شود و الگو مى گيرند، موجب مى شود بيش ترين بهره را از اوقات ببريم. به عكس، بى نظمى موجب مى شود كه بيش ترين تلفات و خسارات را در زندگى داشته باشيم. اگر كسى بتواند اين سه عنصر را داشته باشد، موفقيت رابراى خود ضمانت كرده است.n
1ـ بحارالانوار، ج 78، ص 278، روايت 113، ج 92، ص 20، روايت 18
2ـ آلاء الرحمن فى تفسير القرآن، ج 1، ص 17 (قم، مكتبة الوجدانى)
3ـ نهج البلاغه، قصار الحكم، ص 422
4ـ5ـ بحارالانوار، ج 73، باب 137، روايت 62، ص 355 / باب 47